جدول جو
جدول جو

معنی راه شناختن - جستجوی لغت در جدول جو

راه شناختن
(تُ / تُ رُ زَدَ)
شناختن راه. آشنایی داشتن براه. آشنا بودن به راه. راه بلد بودن، شناختن دین. تشخیص حق و حقیقت. پی بردن به مذهب:
در ایران بیزدان شناسند راه.
اسدی.
- راه ناشناختن، گمراه شدن: عمه، راه و حجت ناشناختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باز شناختن
تصویر باز شناختن
شناختن، تمیز دادن، فرق گذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
اسباب سفر کسی را فراهم ساختن و او را روانه کردن
وسیلۀ نقلیه یا ماشینی را آماده ساختن و به حرکت درآوردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ کَ دَ)
علاج شناختن. درمان دانستن:
میشد آن کس که چو او چارۀ کارم نشناخت
من همی دیدم و از کالبدم جان میرفت.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تُ شُ دَ)
گذر کردن. مرور کردن. گذشتن. رفتن. عبور کردن. کنایه از راه رفتن در جایی. (آنندراج) :
بر کوچۀ لب راه دگرخنده نینداخت
تا خانه چشمم ز غمت گریه نشین شد.
ظهوری ترشیزی (از ارمغان آصفی).
، بجریان انداختن. بکار انداختن. بکار داشتن. آماده بکار کردن.
- راه انداختن کارخانه یا چرخی، بکار داشتن آن را. (یادداشت مؤلف). بجریان انداختن آن.
- راه انداختن کاری، مهیا کردن آن کار. بجریان انداختن آن کار.
- راه انداختن وجهی، مهیا و حاضر کردن آن. (یادداشت مؤلف).
، روانه ساختن. روان کردن. بدرقه کردن. مشایعت کردن.
- راه انداختن عروس یا مسافر یا کسی، روانه کردن او. مشایعت کردن از وی. (از یادداشت مؤلف).
- براه انداختن، بدرقه کردن. مشایعت کردن. روانه ساختن.
- ، در تداول عامه، کاری را روبراه کردن. پول یا وسیله ای برای کسی فراهم ساختن.
- ، رهبری کردن کسی را به راه. و بمجاز، از انحراف رهانیدن. از گمراهی بدر آوردن. براه آوردن:
ما چو خضریم درین بادیۀ بی سر و بن
هر که از راه فتد باز به راه اندازیم.
علی ترکمان (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ نِ شَ تَ)
نواختن تار و آلات موسیقی. زدن نغمه و نوا. آهنگ زدن. نواختن آهنگ. نواختن نغمۀ موسیقی:
ملک دل داده تا مطرب چه سازد
کدامین راه و دستان را نوازد.
نظامی.
و رجوع به راه درمعنی موسیقی و سرود و آواز شود
لغت نامه دهخدا
(تُ/ تُ رُ رو شُ دَ)
درست کردن راه. ساختن راه. راهسازی. و رجوع به راهسازی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه انداختن
تصویر راه انداختن
مرور کردن، گذشتن، عبورکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راه نواختن
تصویر راه نواختن
زدن نغمه و نوا، آهنگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا شناختن
تصویر وا شناختن
مجددا شناختن باز شناختن، تشخیص دادن تمیز دادن: (گر منافق زفت باشد نغز و هول وا شناسی مرورا در لحن و قول) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار